در انتــــــــــــــــــــــــــــــــــظار تو

هر لحظه در انتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــظار تو

 

چقدر بده تو  

 


هق هق گریہ هات 

 


نفس کم بیارے ...

 


وعشقت

 
بہ یکے دیگہ بگہ

"نفس"

 

سریعترین نقاش بود که در عمرم دیده بودم ...

 


در یک چشم به هم زدن 

 


روزگارم رو 

 


سیاه


کرد !!!

 

کنج گلویم قبرستانی است

 


پراز احساسهایی که ،

 


زنده به گور می شوند 

 


به نام


"بغض"

 

نوشته شده در شنبه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:34 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

                       فراموش


 

همدیگر را فراموش نکنیم،

 


شاید سالها بعد در گذر جاده ها

 


بى تفاوت از کنار همدیگر بگذریم


و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود…

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:9 بعد از ظهر توسط Rafea| |

        تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

                    چه خوشحالم

چه خوشحالم


تو رفتن را ازم خواستی...


یه روز قلبمو پس دادی...


واسم سخت بود که تنها شم...


 مهم اینه که تو شادی...


 تو خوشبختی و ارومی ...


با عشقی که خودت خواستی...


چقدر شیرینه دنیای کسی که عاشقش هستی...


چه خوشحالم که می بینم تو خوشبختی...


با اینکه می گذره روزام به هر سختی...


چه خوشحالم که می بینم تو قلبت غصه ها مردن...


با اینکه چشمای عشقت منو از خاطرت بردن...


چه خوشحالم که می بینم تو خوشبختی...


همیشه ارزو بودی ولی حالا یه رویایی..


یه جور عادت شده واسم شبای سرد تنهایی...


 میدونم خنده می میره روی لب های پژمردم..


 تو شادابی و من بی تو همیشه سرد و افسردم...

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 7:59 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

     اینروزها...                

 


حال من را نه تو


نه کسی دیگر


یک معتاد میفهمد


که در حال ترک باشد

نه بستن به زنجیر


نه بلیعیدن ده ها قرص


نه٬ از دردم نمی کاهد


قلب من وحشی تر از اینکه


کنترل گردد


یا که رام

خود زنی می کنم


خود کشی می کنم


پریده از سرم


عقل و هوش و روان

میخواهم بدانم!


تو از جنس چه بودی


که از کریستال و هرویین هم


ترک کردنت دشوارتر میگردد

http://ir2up.ir/up20/3ac3ac7a457441.gif

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 7:41 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

                                    دعا 


ميگن سه موقع دعا برآورده ميشه:

يکي وقت غروب


يکي زير بارون


يکيم وقتي دلي ميشکنه


من وقت غروب زير بارون با دلي شکسته دعا کردم خدايا هيچ دلي نشکنه...

 

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 7:26 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

                                           تو آن...

 


نه، تو آن عاشق سابق هم نیستی

 


اینرا از لابلای گفتگو هایمان
 

 


که مو به مو ذخیره کرده بودم

 


متوجه شدم.

 


تو چقدر صبور و مهربان بودی

 


و چقدر مرا از خود میدانستی

 


ولی صد حیف

 

 
هزار حیف که من همان آدم سابقم

 


من همان آدم عاشقم

 


خیرباشد...!

 


امروز

 


گفتگو را حذف میکنم


تا شاید من هم تغیر کنم.

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 6:27 بعد از ظهر توسط Rafea| |

    

 

                          بعضی وقتا 

ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﻧﺪﯼ

ﺑﻬﺶ ﻣﺤﻞ ﻧﺬﺍﺭﯼ

ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻧﺸﻨﻮﯼ 

ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﯽ!

ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻧﻔﺴﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ...

ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻧﮓ ﺟﻮﺍﺏﻣﯿﺪﯼ. 

ﺣﺘﯽ ﻣﯿﮕﯽ " ﺟﺎﻧﻢ !"

ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﮕﯿــﺮﯼ چرا آدم نمیتونه چرا...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 6:22 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

 ای تنها....      

 

 اي تنها .........ی من ، مرا تنها مگذار ،

اگر آسمان شوي برايت زمين خواهم شد تا به رويم بباري ،

 براي چشمان معصومت نگاه خواهم شد و براي گوشهايت صدا ،

براي نفسهايت گلو خواهم شد و در رگهايت از خون خود خواهم دميد ،

و پس از مرگت نيز براي جسدت كفن خواهم شد ،

مرا تنها مگذار ، مرا تنها مگذار  .

 روزي كه خداوند تو را مي آفريد از او زمان مرگت را پرسيدم !

ميداني چرا ؟

براي اينكه پيش از تو بميرم و هيچ گاه مرگت را نبينم .

ميخواهم تا هميشه برايم زنده باشي تا هميشه  . 

 تو ديگر تنها نيستي ، خانه اي خواهم ساخت برايت ،

از استخوانهايم برايش ستون و از پوستم برايش سقفي ،

 قلبم را با برق شكاف ميان سينه هايت ميشكافم

واز گرمي خون رگهايم براي شبهاي تاريك تنهاييت آتشي مي افروزم

و تا هميشه در كنارت ميسوزم تا هميشه  . . .

و در عوض فقط از تو ميخواهم گونه هاي خيسم .........

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 6:3 بعد از ظهر توسط Rafea| |

                           تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست  

                 احساس

 

 

زن گاهی سعی می کند ،

 


مردانه بازی کند

 


مردانه کار کند

 


مردانه قدم بردارد

 


مردانه فکر کند

 


مردانه قول دهد

 


اما هر کاری هم که بکند


زن است 
احساس داردو لطیف است



یک جا عقب می نشیند و محبت تـــــو را می خواهد..

 

                           

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 5:25 بعد از ظهر توسط Rafea| |

           

                خیانت

 

 

 

ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را

خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

محبت به نامرد ، کردم بسی
محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست
که دردی چو دیدار نامرد نیست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرا هرگز نباشد بیمی از مشت

برادر جان مرا نامردمی کشت

فتوت پیشه خندد روی در روی

زند نامرد ناکـــس خنجر از پشت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی

که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نامردمان مهر کردم بسی
نچیدم گل مردمی از کسی
بسا کس که از پا در افتاده بود
سراسر توان را زکف داده بود
به حیلت گری خنجر از پشت زد
بخونم ز نامردی انگشت زد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره رفیق درامدی. نفرین بر آن مرامی که اینگونه  به اعتمادم خیانت کرد
نمیبخشمت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده

باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همه از مرگ می ترسن ما از رفیق نامرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است

 

 

 

                                       

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 4:38 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 تصاویر زیباسازی نایت اسکین

                                       دلم از تو گرفته  

 

                  

      

 

با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته ...

ببین چشمانم را که قطره های اشک بر روی آن نشسته

نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ،

نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی

اینگونه میشود که در لحظه های دلتنگی ام با غمها سر میکنم  

نه با صدای مهربان تو،

این حسرت است که در دلم نشسته از سوی تو....

هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت،

نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست ،

تنها میشود بی تو ، بی نفس دفتر زندگی را برای همیشه بست!

با اینکه خیلی دلم از تو گرفته ، بغض گلویم را گرفته ،

اما نمیدانی ، تو نمیدانی که چه عشقی در دلم نهفته !

آن روزی که آمدی و مرا در آغوش گرفتی ،  

با تمام وجود مرا در میان گرفتی گذشت ،

چه زود رفت آن حس زیبای عاشقانه ،  

چه زود عشقمان شد ، یک قصه عاشقانه ...

چه زود دل کندی از همه چیز ، آنقدر از آن روز گذشته که حتی  

رنگ چشمهایم را نیز دیگر یادت نیست

این منم که هنوز هم روز به روز بیشتر به تو دل میبندم ،

این تویی که میگویی اینک دارم از احساسات تو میخندم

آهای بی وفا ، بیا و اشکهایم را ببین ، پس مرامت کجاست،

یک ذره احساس داشته باش ،پس آن وجدان قلبت کجاست؟

تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ،

بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی

دلم از تو گرفته ، با اینکه دلشکسته هستم ،

نمیدانی چه شبهایی را با همین دل شکسته به انتظارت نشستم  

تا امشب نیز فردا شود ،

شاید دلم دوباره با دیدنت خوشحال شود...

نیامدی و حسرت شد آن انتظار ، نیامدی و نیامدی تا دلم شد بیمار...

با اینکه دلم از تو گرفته ، بدان که خیلی دوستت دارم ،

من که جز تو کسی را در این دنیا ندارم ، ای بی وفای من ،

مرا هم نگاه کن ، تو  فقط با من باش،

بعد از آن هر چه دلت خواست با قلبم بازی کن!

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:52 قبل از ظهر توسط Rafea| |

 

                                 شعر نیمه تمام من 

                                            

 

سهم من از با تو بودن شکستن بود ، از قلبت به من کوله باری از غمها رسید

از قلبت به من لحظه هایی رسید مثل این

لحظه که همچنان اشک میریزم از اینکه دیگر نیستی

طعمه ی سرنوشت شده ام ، و زندگی آنقدر بی خیال است که جان مرا نمیگیرد

عشق هرگز نمیمیرد و تو هیچگاه  دوباره نمی آیی

امروز میگذرد و تو هیچگاه مرا نمیخواهی ، دیروز گذشت  

و من تو را فردا هم نخواهم دید

پس چه فایده دارد با نفسها رفتن ، با آه کشیدن ماندن

بمانم که بسوزم ، یا نمانم که چشم به نبودنت بدوزم؟

خشکیده تر از آنم که کویر باشم ، گرفته تر از آنم که ابری باشم

و من یک تنهای دلگرفته و دلم آرزو به دل مانده

دلم گرفته ای خدا ، امروز را میگذرانم تا بگذرد ،

تا فقط تمام شود ، شاید فردا به اعتقاد این دل خوش خیال تو را ببینم

هر چه به این دل میگویم بی خیال ،

دلم به خواب رفته در خیال این آرزوی محال

دلم گرفته از تو و این دنیای بی حیا ،

از تو که رفتی و از دنیایی که تو را بی وفا کرد ،

تنها غم نبودنت را سهم این دل بی گناه کرد ، و دل من را بازیچه دست آن دل بی وفایت کرد

اگر مثل سنگ هم بودم میشکستم،

و اینک شکسته ام و حبابی هستم در هوای دل گرفته ی این عالم

هیچکس نمیفهمد ، نمیداند ، نمیخواهد که بداند چه حالی ام ،

نمیخواهد که بفهمد خیره به چه راهی ام،

همه دور از من و من تنهاتر از تنهایی ، همه گفته بودند روزی تو تنها میمانی،

من نفهمیدم ، نخواستم که بدانم روزی تو می آیی

و میشکنی دلم را ، بهتر است تو هم نخوانی این شعر نیمه تمامم را.... 

           

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:32 قبل از ظهر توسط Rafea| |

                آه این دل   

 

مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ،

هنوز قطره هایی از اشکهای  آن روزها بر چشمانم نشسته ،

حالم بهتر نیست از این دل خسته ...

نمیدانم کیستی ، غریبه ای یا آشنایی ، تنها میدانم تو برای دلم یک بی وفایی

نه به فکرت هستم نه در حال فراموش کردنت ، شاید دلم باشد در حال یاد کردنت

یاد میکند از تویی که از یاد برده ای مرا ، از یاد برده ای حتی بی وفایی ات را ،

از یاد برده ای یاد مرا ، سوزانده ای همه خاطره ها را ...

مدتیست از آخرین دیدارمان گذشته ، هنوز سرنوشت همه درها را بر رویمان نبسته ،

تا دلم ببیند لحظه رفتنت را ، تا دلم از یاد نبرد که چگونه پشت کردی

به من و با دل سنگت تنهایم گذاشتی و رفتی

آه این دل ،حسرت روزهای با تو بودن است ،

حسرت روزهایی که چه عاشقانه دوستت داشتم ،

برایت میمردم ، و تو نیز بی رحمانه مرا جا گذاشتی

آه این دل ، آخرین نفسهایی است که از عشق تو میکشم ،

آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و

آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنم...

من که هر چه میخواهم فراموشت کنم نمیتوانم ،

کاش مثل تو میتوانستم آنطور فراموش کنم که حتی نام عشق گذشته ات را نیز به یاد نداری ...

آنگونه که تو مرا شکستی ، هر سنگدل دیگری بود پشت سرش را هم نگاهی میکرد ،

که حتی لحظه پرپر شدن آن دلشکسته را ببیند ،

تو که مرا شکستی دیگر نگاه نکردی به پشت سرت ،

راه خودت را رفتی و من هم گفتم این دل شکسته ام فدای سرت ...

آه این دل به سردی آن لحظه هایی است که گذشته،  

اما یادش در قلبم یخ بسته است

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:10 قبل از ظهر توسط Rafea| |

         هر شب 


هر شب دلم میگیرد ، هر شب جای خالی مهتاب را در آسمان میبینم و دلم میگیرد!

هر شب چشمانم از اشک ریختن خیس خیس است

هرشب وقتی که به یاد شبهای گذشته می افتم دلم به درد می آید

به یاد آن شبهایی که در زیر نور مهتاب درد دل می کردیم!

هر شب شمعی را میبینم که در گوشه دلم خاموش مانده است!

به یاد شبهایی که شمع دلم از نور عشق شعله ور بود!

هر شب خواب از چشمانم فراری است و اگر نیز با صدای آواز جغد شبانه به خواب 

روم خواب با هم بودنمان را می بینم و از خواب بیدار می شوم!

هر شب کاووس سفر را میبینم ، کاووس رفتنت را میبینم و گونه ام خیس می شود!

هر شب دستانم را به سوی آسمان بلند میکنم و آرزوی تو را از خدای خویش میکنم!

هر شب برایم همان نیمه شب عشق است و تکرارش برایم یک آرزوی بزرگ است!

هر شب صدای تو در گوشم بیداد میکند ، هر شب درد دلهایت در ذهنم غوغا میکند!

کاش هر شبم برایم همان شب آرزوها بود اما افسوس که هر شبم برایم همان شب 

یلدای چشمانم است!

شبی که اشک از چشمانم مثل سیل جاری می شود ، همان شبی که دستانم آرزوی 

گرفتن دستانت را دارند و شانه هایم التماس شانه های مهربان تو را میکنند!

بعد از رفتنت هر شبم شب یلدای چشمانم است !

هر شب با دیدن عکس تو به خواب می روم ، عکسی که تا صبح در آغوشم است ، 

عکسی که خیس خیس است و خیسی آن به خاطر اشکهایم است!

هر شب بدون تو برایم تکراری است ، برایم عذاب است !

لحظه ها و ثانیه هاش کند میگذرد ، و ساعت اتاقم خواب خواب است!

کاش شبی فرا رسد که تو در کنارم باشی و آن شب بهترین لحظه زندگی ام خواهد 

بود!

کاش زمان دلتنگی ام تو در کنارم باشی تا سرم را بر روی شانه هایت بگذارم و گریه 

گاهــی فکـر میکنم کــار تـــو "ســـــخــــت تر" از مـــن است !!  مـن یـــــک دنـــیا دوستت دارم ...  و تو زیر بـار این همــــه عشـــــق قــــد خـم نمیکنی ... 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:41 قبل از ظهر توسط Rafea| |

                                                    زیر خاکستر عشق  

             

 

 

شاید امشب آن شب پرستاره نیست

در پشت پرده سیاه شب خورشیدی نیست

چرا بنشینم به انتظار فردای روشن

وقتی نیستی چرا بی قرار بمانم چرا امشب را به شوق دیدنت بیدار بمانم

یاد آن لحظه ها حسرت آن روزها

نگاه به خاکستر شدن خاطره ها ، چه کنم در دل یاد تو را

با اینکه رفته ای ، اما تا ابد با منی

نه آنگونه که در کنارم باشی و مرا شاد کنی

اینگونه که با یادت قلبم را میسوزانی

شاید امروز آن روز عاشقانه نیست

از نگاه این آسمان ابری پیداست که امشب هم ستاره ای در آسمان نیست

دلتنگی ها و آن چشم انتظاری ها

 دوستت دارم ها و آن درد دلها

 آن شور و شوق عشق چه معنایی داشت برای منی که اینک عشق را نمیبینم

این سرگذشت من است و سرنوشت این قلب

 قلبی که آنقدر برای تو میتپید که هوای زندگی ام را زیر و رو میکرد

و اینجا که نشسته ام ، هوای دلم آنقدر گرفته که شاید قلبم از تپش بیفتد

نه این را تکرار میکنم که بی وفایی ، نه همه جا فریاد میزنم که تو پر از گناهی

تو باعث آمدن غمهایی ، تو رفتی و من مانده ام و تنهایی

خواستم با تو پرواز کنم ، نه اینکه با بالی شکسته پرواز تو را تماشا کنم

خواستم با تو عاشقانه زندگی کنم

نه اینکه با تنهایی این روزهای سرد را لحظه شماری کنم

خواستم عشقم را به تو ثابت کنم

نه اینکه اینجا بخواهم همه چیز را فراموش کنم

و امشب و دیروزی که گذشت یکی از آن لحظه هایی بوده که بی تو گذشت

گرچه میگذرد این لحظه ها

چه سخت تحمل میکند دلم نبودت را

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:35 قبل از ظهر توسط Rafea| |

                                              اولین و آخرین بی وفا 

                            

و آخرین کسی که در قلبم نشست ، بدجور دلم را شکست ...

و آخرین بوسه ای که بر روی لبانم نشست ، احساس کردم تنها هوس است

و این اولین اشتباه بود ، که بی خیال تو نشدم ، باز هم از التماس ها و بی قراریها خسته نشدم

و این اولین گناه من بود ، که صدها بار به آغوش تویی آمدم که فکر میکردم پر از عشق است

پیش خود میگفتم تو زلالی مثل آب ، هر چه غم است با تو میرود زیر خاک

رفتم زیر خاک و آب گل آلود به من رسید ، ریشه کردم و همه برگهایم خشکید

و این آخرین غروب من بود برای کسی که صدها بار طلوع کردم

و آخرین کسی که در قلبم نشست ، درهای امید را بر رویم بست

 شدم اسیری در قفس ،که حتی رنگ آسمان را هم نمیبیند

 که حتی نمیتواند دستان اسیری مثل خودش را بگیرد

 یا اشکی را بر چشمان کسی ببیند تا به این خیال

که مثل  او دلشکسته در این دنیا است به زندگی امیدوار شود..

و اولین کسی که در قلبم نشست ، مثل همان آخرین کسی بود  

که قلبم را شکست و اینگونه هر که آمد به قلبم مثل تو بود

 همه حرفهایش ، حرف تو بود ، نگاهش به رنگ چشمان تو بود

گرمای تنش به گرمی هوس بود !

در این دو روز دنیا رنگ عشق را ندیدم ، هر چه بی وفایی دیدم طعم وفا را نچشیدم

 بارها شکستم و افتادم بر زمین ، اما با همان حال خرابم

سینه خیز راه خودم را میرفتم و کسی نیامد دستانم را بگیرد مرا از زمین بلند کند

و آخرین کسی که در قلبم نشست ، تو بودی و رفتی و باز هم دلم شکست

 اینبار نه از غم رفتن تو ، باز هم از غم شکستن یکی مثل تو.... 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:25 قبل از ظهر توسط Rafea| |

         تصاویر زیباسازی نایت اسکین  

 

                                وقتی کسی را دوست دارید

               نایت اسکین

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می‌شود.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می‌کنید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می‌کنید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می‌روید احساس غرور می‌کنید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوری‌اش برایتان سخت و دشوار است.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، شادی‌اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی‌اش برایتان سنگین‌ترین غم دنیا ست.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، شیرین‌ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده‎اید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی‌اش دست به هرکاری بزنید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن‌بست می‌رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می‌رسید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می‌کنید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواسته‌های خود برای شادی او بگذرید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می‌دهید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختی‌ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می‌شوند.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می‌نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می‌شمارید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می‌کنید.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی‌معناست.

 

 

 

وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست.

 

وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید

       نایت اسکین

نایت اسکین

 

 تصاویر زیباسازی نایت اسکین

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:2 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

تمام ثانیه ها


دلی که تنگ تواست و هوای تو دارد 

بگو تو فاصله ها را چگونه بردارد؟


عنان خویش سپرده دلم به دستانت 

امین تر از تو نباشد به اوش بسپارد


ز دل صدای غریبی به گوش می آید 

هجوم بی کسی او را کنون می آزارد


کشیده نقش نگاهت دلم به سینه ی خود 

دوچشم تر بکشد او به راه بگذارد


رسیده به آخر نفس ، دوباره دلم 

تمام ثانیه ها را چقدر بشمارد؟

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 2:29 بعد از ظهر توسط Rafea| |

                                              

                                                          بعد مرگم

                     

 

بنویسید بعد مرگم روی سنگ

 

آنکه اینجا در زیر این سنگ هم آغوش با خاک شده

 

عاشقی دل خسته بود

 

عاشقی که عشقش را هیچ گاه فراموش نکرد

 

عاشقی که عاشق او بود...

 

بنویسید بعد از مرگم روی سنگ

 

آن که خاک را نقاب چهره اش کرده

 

عاشق کسی بود که او را از بحر غم نجات داده

 

و فرشته ی نجاتش تنها او را یک دوست می دید نه یک  معشوق...

 

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

  

بنویسید بعد مرگم روی سنگ * با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

اینکه اینجا خفته در این گور سرد * بودنش را هیچ کس باور نکرد

******نوشته های روی سنگ قبر******

چو رخت خویش  بر بستم از این خاك     همه گفتن با ما اشنا بود

ولیكن كس ندانست این مسافر        چه گفت و با كه گفت  و از كجا بود

 

 

 

                             

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:7 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

 

 

وصیت نامه ی عشق

 

 

مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در

 

طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد

 

دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست

 

داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند

 

همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا

 

بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب

 

بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد

.

 

 

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:41 قبل از ظهر توسط Rafea| |

   دوستت دارم...

        

 

بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و

بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی

جز تاریکی و سیاهی ندارد!
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،

دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!
تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم

و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است

از طرف من به تو!
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست
هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !
هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و

در آغوش خود بفشارم!
عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ، این دنیا پر از عاشق و معشوق است ،

پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ،

و من و تو نیز یک سوی دیگریم!
عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا

تو را عبادت میکنم!

عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ،

و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!
تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که

می نگرم تو را میبینم .
دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،

آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!
مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!
با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم 
با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است!
عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو

توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !
عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا

در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !
اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ،

با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که

دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و

                                      به من بنگرند و شرمنده شوند!

دوستت دارم

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:16 قبل از ظهر توسط Rafea| |

                    

                          کاش                            

کاش می دانستی چشمانت با قلب من چه کرده..

 

 

کاش می فهمیدی نبودنت

                            هستی ام را به نابودی کشانده..

                            کاش باورم می کردی...

من همیشه بیقرارم..

همه ثانیه های زندگی ام به شوق دیدن تو در سکوت می گذرند..

لحظه هایم پر شده از یاد تو..

                                       ....و....

                                                  ...ونگاه منتظرم همیشه چشم به راه امدنت..

کاش همه حرف هایم را از چشمان پر از اندوهم

                                                                 می خواندی...

کاش....

               و انوقت دیگر فاصله ای نبود...

                                                             ....میان من و تو

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:52 قبل از ظهر توسط Rafea| |

                                                انتظار               

 


امروز من ايستاده ام

امروز باز هم يک انتظار

در دلم هر لحظه سودايي ديگر است

در وجودم هر زمان شوق رسيدن

آرزوي پر زدن

انتظار ديدن است

گاه گاهي در آسمان چشم تو پر مي زنم

يا که گاهي در خيالت مي رسم

ديدنت

ديدنت اما برايم مثل يک افسانه ي ديرينه است

بر تمام ميله هاي اين قفس

اين قفس از جنس خاک و لحظه ها

رنگ آبي مي زنم

رنگ آبي، رنگ آرزوهاي من است

رنگ آبي، رنگ عشق

رنگ آبي، رنگ توست

در وجودم شوق تو باز شعله مي کشد

در درونم آتشي از مهر تو

باز هم خرمني از عشق برپا می کند

با تمام خستگی

هر روز من استاده ام

بر سر آن کوچه باغ مهربانی

باز هم من استاده ام

در دلم تنها و تنها يک نوا

يک موج، يک فرياد

باز هم يک انتظار

باز هم يک انتظار

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:52 قبل از ظهر توسط Rafea| |

دوستت دارم....          

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم 

دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت 

بنشینم سرم را شانه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن 

تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش 

بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام 

وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم بلی من تورا دوست دارم 

 

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:8 قبل از ظهر توسط Rafea| |

  اگر....                                       

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

سکوت را فراموش می کردی

 

تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد.

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

 

چشمهایم را می شستی

 

و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی.

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

 

نگاهت را تا ابد بر من می دوختی

 

تا من بر سکوت نگاه تو

 

رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم.

 

ای کاش می دانستی...

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم 

 

هرگز قلبم را نمی شکستی

 

اگر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است.

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

 

لحظه ای مرا نمی آزردی

 

که این غریبه ی تنها، جز نگاه معصومت پنجره ای

 

و جز عشقت، بهانه ای برای زیستن ندارد.

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:54 قبل از ظهر توسط Rafea| |

                  

 

                                      دوستت دارم....

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:32 قبل از ظهر توسط Rafea| |

             

                                        دوستت دارم....
 
 ای عشق من چه زيباست به خاطر تو زيستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
آنروز که مهمان قلبم شدی ، خوب به ياد دارم ، روزي كه با خود گُفتم كسي را يافته ام كه ديگر از دست نخواهم داد.
روزي كه اميد ها و آرزوهاي فراواني از خاطرم مي گذشت...
و آنروز كه چشمانم با چشمان تو ديدار كرد ، دانستم ، دير زمانيست كه مي شناسمت...
روزي كه تورا ديدم با خود گفتم كه يگانه ي خويش را يافتي پس ديوانه وار عاشقش باش ، عزيز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ..... يادم هست آن هنگام كه 
عاشقت شدم باخود پيمان بستم كه ديگر در نگاه هيچ كسي كه تمناي مهر و توجه دارد ، نگاهي نكنم ، پيمان بستم كه تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زيبا و سيماي دلرُباي تو كنم تا فردا روزي پشيمان نباشم ... پشيمان نباشم كه چرا آنگونه كه لايقش بودي دوستت نداشتم ، پشيمان نباشم كه چرا عشقم را ابراز نكردم ، عمل نكردم به آنچه مي گويم تا اثباتي باشد بر حرفهاي عاشقانه ام ...
واينك نيز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پيماني دوباره مي بندم كه خورشيد نگاهم بر هيچ افق ديگري جز وجود تو طلوع نكند و بر هيچ كس جز تونتابد ... عشقم را در سينه پنهان و قلبم را از هركس مخفي خواهم كرد تا دور از چشمانت كسي آندو را از من نگيرد . و اينك بر بُلنداي قله ي 
عشق و صداقت نام تورا فرياد مي كنم ،
اميدوارانه نامت را مي خوانم و اميدوارم كه مرور زمان ذره اي از عشقت در من نكاهد و گذر ثانيه ها ،افزاينده ي مهر و محبتم به تو باشد . مي خواستم زيباترين كلام را به ياري بگيرم ، تا صميمانه ترين 
عشق ها را تقديمت كنم ، ذهنم ياري نكرد . پنداشتم كه ساده نوشتن چون ساده زيستن زيباست ،
پس ساده و بي تكلف مي گويم :
 دوستت دارم...

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:30 قبل از ظهر توسط Rafea| |

 

                              عکس متحرک....دوستت دارم

                               

        

 

مینویسم...

 

  

... ... دوستت دارم چون تنها ترين فکر تنهايي مني.

 

... .. .... .. .. دوستت دارم چون زيباترين لحظات زندگي مني.

 

.... ... .... ... .. ... ...  دوستت دارم چون زيباترين روياي خواب مني.

 

.......... ........ .... ....... ........  دوستت دارم چون زيباترين خاطرات مني.

 

.... ...... ..... ........ ........ ............. .... دوستت دارم چون به يک نگاه،عشق مني ...

 

 


 

 

                                  فونت زيبا ساز  

نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:50 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 در انتظار تو 

 

من و تو هستیم و بینمان فاصله

زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله

همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم!

بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند

تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ، تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم ، تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم ، تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم!

انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند

چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز

در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم، میدانند حال من و تو را

روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ،

امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم

دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم

به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش ، تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم...

                      

 

 

نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 8:21 بعد از ظهر توسط Rafea| |

 

                

 بسوی عشق


 

در این حالی که هستم ،چگونه در هوایی نفس بکشم که در کنارت نیستم؟

 

در این جایی که هستم ،چگونه بنشینم در این حال بی قراری ام ...

 

دائم قدم میزنم ، پنجره را باز میکنم و به خیال تو خیره میشوم به آن دور دستها

 

در این حسرت سرد ، جز خیال بودنت همه چیز از سرم رفت ...

 

چیزی که در دلم مانده ، تو هستی که مرا تا اوج دلتنگی ها میکشانی

 

میکشانی به جایی که نای بی قراری را هم ندارم...

 

چون دلتنگی از دلم بی قرارتر شده ،

 

هنوز انتظار به سر نرسیده و دلم عاشق این انتظار شده

 

 دیگر دردی ندارم که درون دلم نهفته شود ،

 

مگر برایم جز نبودن تو درد دیگری هم در این دنیا است؟

 

بی خیال دنیا ، بی خیال این زندگی و تمام زیبایی هایش ،

  

آنگاه که تو هستی زیباترین لحظه زندگی ام

 

به سوی من بیا ، به سوی منی که شب و روزهایم یکی است ،

 

به سوی منی که هر جا نگاه کنم، تو را میبینم ،

 

تا چشم بر روی هم میگذارم چشمانت را میبنم

 

و اینجاست که رویای زیبای چشمانت نمیگذارد که بخوابم ...نمیگذارد آرام بمانم ....

 

با دیدن دوباره تو همه چیز را از یاد میبرم ، نمیدانم کجا هستم و از کجا آمده ام ،

 

تنها میدانم به عشق تو است که با شوق به دیدار تو آمده ام...  

                     

    

                                        

 

نوشته شده در جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:10 بعد از ظهر توسط Rafea| |


Power By: LoxBlog.Com